تب دارم سرم درد می کنه!! نه درد نمیکنه!! گیجم. مثل همیشه نرفتم مادرم رو ببوسمش که بفهمه من مریضم و برام یه لیوان شربت عرق خنک درست کنه. دلم نیومد آخه مدتیه همش مریضم. وای!!. الان فصی میاد میگه آرام باز داری ناله می دی که!! باز چت شده؟ فصی باور کم حالم خوبه!! خوب چیه؟ عالی هستم. خیلی وقته اینقدر حالم خوب نبوده.
فقط...
"چرا حاجی چند روزه نیستش؟" وسط اتوبوس ایستاده بود.
- خانم
سرم رو به طرفش برگردوندم. اوووووه. رو بوفه نشسته بود چطور دستش به شونه من رسید؟ خوب رسید دیگه. حتماً هدف داشته!! آدم که هدف داشته باشه می تونه چی رو چی بکنه؟ ولش کن!! می تونه خیلی کارا بکنه. فقط من یاد گجد افتادم.
- جانم
- ای دو تا زنکو میشناسی؟
می دونم که نمیشناسم و راحت باید بگم نه نمیشناسم ولی سرم رو بر می گردونم که بی احترامی نشه و زنکو رو ببینم. زنکو!!؟ توی حافظه ام سرچش میکنم. آره هست. به!! چقدر هم زیاد!! خیلی جاها به کار رفته. مخصوصاً توی دوران دبیرستان و دوستای بندرگاهی و ... ای بابا. هدف رو نگاه می کنم فقط می دونم دو تا خانم هلیله ای هستند.
- نه خانم نمی شناسم.
- مگه بچه هلیله نیستی؟
"طاهره بیچاره چرا نمره ی 8 گرفت؟" یه تکه کوچولو از روحم که هنوز این دنیاست میگه داره ازت سئوال می پرسه!!
- هان؟ آره، آره. هستم.
خودم هم نمی دونم چی هستم فقط می دونم باید بگم هستم.
- هلیله ای هستن؟
خوب مثل اینکه خیلی سئوال داره، تمام سعیم رو می کنم بهش توجه کنم.
- بله هلیله دیدمشون خانم.
- می فهمی خونشون کجا؟
- نه خانم نمی دونم.
- مگه نگفتی بچه هلیله ای؟
نگاهم به دختری میوفته که آخر اتوبوس کنار شیشه نشسته و با نفرت نگام می کنه؛ خدای بزرگ چرا؟ چرا اینجوری نگام می کنه؟ بهش دقیق میشم. کجا دیدمش؟ حافظه ام از نگاه پر از نفرتش هنگید باور کن تا حالا کسی اینجوری نگام نکرده بود. با نگاهم بهش می گم چرا؟ چرا اینطوری نگام می کنی؟ منو میشناسی؟ نگاهمون توی هم قفل میشه!! نکنه؟ نکنه تو... آره!! یه چیزی مثل برق از ذهنم گذشت و همونجا نشست. تا الان که می نویسم هستش. سرم رو زیر نگاه پر از نفرتش انداختم پایین!!
- مگه نگفتی بچه هلیله ای؟
پناه بر خدا!! چرا بعد این همه آدم گیر داده به من؟ هان؟ این همه هلیله ای توی اتوبوسه.
- چرا خانم هستم.
- پس چطور نمیشناسی.
یعنی باید باید توضیح بدم که چرا نمی شناسم؟ دلم
میخواست تو پیچ تنگک جیغ بکشم آقای راننده من پیاده میشم. نمی دونم چرا! بخدا
نمی دونم چرا! فقط دوست داشتم توی تاریکی یک جا واسم. یه جا که هیچ کس نیست. نگاش
کردم. دلم سوخت، دلم برای یه آدم که نمی تونستم توی فضولی یا شاید هم کنجکاویش
کمکش کنم سوخت. من اینجوریم دلم برا دشمن هم میسوزه.تمام سعیم اینه بهش لبخند
بزنم.
- خوب نمیشناسم دیگه.
- میگما کارش ندارم بوخدا فقط بگو کیه خوم خونشون پیدا می کنم؟
ای بابا!! دوست داشتم پخ بزنم زیر خنده. اگر تو یه حالت طبیعی بودم حتماً همین کارو می کردم اما نگام به دختر کنار شیشه قفل شده بود. برای اونم دلم سوخت!! فقط دلم برای خودم نسوخت!! "شوهر نادیا تونست کار پیدا بکنه؟"
نمی تونی بیخیال باشی؟ باید بتونی بیخیال باشی وگرنه دنیا رو سرت خراب میشه. دیشب هرچقدر به آسمون نگاه کردم نتونستم به جز علامت سئواله چیزه دیگه ای ببینم. دنبال صورت فلکی جبار بودم ولی یه ستاره بود که خیلی نورانی بود. تو دلم گفتم این ستاره ی منه. چرا همه آدما دوست دارن این ستاره ی نورانی مال خودشون باشه؟
کمی جای خالی می خواهم
یک جای خالی
برای گنجاندن خودم
پ.ن: ای کاش مادرم رو بوسیده بودم.
با سلام خدمت شما
به به
چه مطلب قشنگ و جالبی.
گفتم قلم خوب و قشنگی دارید می گید نه.
امیدوارم تمام مادرها سلامت باشند.
دوثتت دارم مادر
خدا نگهدار
ممنون آقا جمال لطف دارید شما.
خدانگهدار شما و مادر محترمتون باشه.
راستی توی مطالب شما یه سری کلمات لاتین دیده میشه
چی هستن اینها؟
یه جوری گفتید یک سری که به خدا دو دو رفتم مطلبم رو از نو خوندم و گفتم وای الان حاجی میاد میگه آرام این کلمات چیه؟ دو تا بیشتر نیست که. سرچ و هنگ. هر دو کامپیتوریه. ببخشید آخه من تمام روز سر و کارم با کامپیوتره این کلمات اومده توی زبانم. به کسی نگو آقا جمال؛ باشه؟ دستت درد نکنه.
مرا میبایست در این خم را جان سوز سایه گاهی بسازم از چوب و سنگ زیرا امید روزی از سفر بی انجام خود باز خواهد گشت . در کل مطلب قابل تاملی بود پایند باشید
متشکرم جناب آقای انصاری.
آرامم بازم ناله ؟؟؟؟
بیا به شوق پریدن از این خاک وهم
توسل به بال کبوتر کنیم
از این های های حزین ، بگذریم
در آئینه شوق ، هو هو کنیم
به سویی که عاشق شدن ، قصه نیست
بیا تا به عاشق شدن ، رو کنیم
طلسم غم و درد را بشکنیم
به شوق دل خویش ، جادو کنیم
من و غم دوستای خوبی هستیم فصی جون. باور کن با هم کنار میایم و از دست هم ناراحت نمیشیم. اگر این غما نباشن خوشی هامون بیمزه و لوس می شن.
بیا گــــــویم برایت داسـتانی
که در معنای آن حیران بمانی
بماند چند سـالی توی ذهنت
خورد آب خنک در کوی ذهنت
.
آرام جان!
به حاجی گفتی "اوکی" ، اون قهر کرد و رفت ، خودش گفته دیگه نمی یاد ، میگه هر چی نصیحت می کنم گوش کسی بدهکار نیست ، میگه هر چی من می گم ، آخه یه جواب برا گفتنم پیدا می کنند ، غصه دلشو گرفته ، رفتار ماها هم قلبشو شکونده ، او مثل من هم که اهل بامبول بازی در اووردن نیست ، بی خبر گذاشت و رفت !
.
قضاوت خوبی بود ، خوشم می یاد در رسیدن به اهداف زندگیت هیچوقت زود قضاوت نمی کنی !
با گوش دادن به سوال افراد ، هدف طرح سوال را تشخیص می دهی و با نگاه کردن به چهره اشخاص اوصاف آنها را بیان می کنی!
با جواب دادن به دیگران ، قضاوت خود را درباره اونها به خودش بر می گردونی و با سربرگرداندن از نگاه افراد ، منظور خود را به اونها می رسانی!
.
ولی کاش خواسته جیغ زدنت را در گلوگاه و بالای پیچ تنگک بیان می کردی! می دونی چرا؟ اول اینکه پیچ تنگک سربالایی است و پیاده بالا اومدن برا یه دختر چون شما سخته ، بعدشم اونجا جانوارنی وحشی حضور دارند که امکان داشت پاتو گاز بگیرند .
در ثالث ، اعتقاد دارم این جیغ شما نسوان در مجاورت این گلوگاه ، تکلیف "بلای" چسپون به "تکلیف" رو برای همیشه یکسره می کنه ، البته ...
موفق موید و دلشاد باشید.
درود جناب آقای چریکو
در مورد حاجی امیدوارم مثل همیشه شوخی کرده باشید چون من هیچوقت قصد بی احترامی به ایشون رو نداشتم و اگر کامنت های منو تأیید کنند حتماً در این مورد باهاشون صحبت می کنم.
آقای چریکو گاهی در لفاله صحبت می کنید هرچند اونقدر باهوش هستم که می تونم از لابلای کلماتتون خیلی حرفها رو بیرون بکشم...
براتون روزگار خوشی آرزومندم.
سلام آرام
.
البته به قول بقیه وبلاگیها من آپ نیستم ولی گفتم بیام دوری بزنم ببینم دوستان چی گفته ن .
.
بسیار قشنگ پردازش کرده ای اگر می خواستم نقد و تحلیل کنم شاید یه چیزهائی شبیه نظر چریکو می نوشتم
.
فکر می کنم روح شما با آرزوی قلبی محقق نشده وجودتان که حذب مهر مادر است خلجانی در جانتان ایجاد نموده و آن جای خالی در ذهن شما و هجوم ناخواسته ها برای اشغال آن محل ناشی از آن خلا عاطفی بوده است.
.
حبران نمائبد
خوشحالم که باز بهم سر زدید آقای انصاری. توی وبلاگتون کامنت گذاشتم اما هنوز منو تأیید نکردید، ترسیدم حرف آقای چریکو حقیقت داشته باشه که از ما رنجیدید، در هر صورت از اینکه هنوز در جمعمون هستید خوشحالم. آقای انصاری من برای آدم های دور و برم احترام زیادی قائلم. یاد گرفتم احترام بزارم و به این فکر نکنم که شخص مخاطبم خوبه یا بد، قابل احترام هست یا نیست. وقتی به کسی احترام میزاریم در اصل به خودمون احترام گذاشتیم.
من به شخصه برای شما نیز به عنوان یک شخص بزرگتر در بین خودمون و همچنین یک فرد شناخته شده در محل، احترام قائلم. امیدوارم کاری نکرده باشم که فکر کنید بهتون بی احترامی شده.
توی این مطلبم ذهن آشفته و درگیرم به قلم کشیده شده و شاید هیچ کسی نتونه منظور واقعی من در پشت این همه کلمه که گاه در هم شده رو بفهمه.
من منظور شما از آخرین جمله ی کامنتتون رو نفهمیدم.
براتون آرزوی سلامتی دارم.
متاسفم !!!!
خوشی ها هرگز بی مزه و لوس نمی شن اگه به غم هایی که می تونند نباشند رنگ و لعاب ندیم .....
حالا هر چقدر می خواهی گیج بزن !!
متاسفم ..... زیاااااااااااااااااااااااد
فصی؟!!!! فصی. فصی.!! باور کن نمی خوام رنگ و لعابشون بدم دارم فقط خودم رو محک می زنم. دارم یه چیزه دیگه رو هم تمرین می کنم. باید اینو هم یاد بگیرم. این متن اون چیزی نیست که باید باشه فصی!! باور کن نیست.
سلام آرام
خوبی؟
روز به روز قلمت زیبا تر و جالبتر میشه
همون طور که خودت گفتی شاید از کلمات و برشهای زمانی و جمالهای خاص ذهنی که توی متنت بکار بردی کسی متوجه منظور اصلیت نشه و در کل میشه یه چیزایی ازش فهمید
و قالب نوشتت با اون برشهای زمانی و مکانی و چسپوندن محتوای مربوط به زمانی دیگر در مکانی دیگر را بهم بسیار دوس دارم
نوشته هایت را در این قالب ادامه ده
پیروز باشی
سلام آقا وحید.
نسبت به من لطف داری خوشحالم که از شیوه ی نوشتنم خوشت میاد. شما نیز پیروز باشی.
آرامم :
من فاصله زیادی می بینم بین این چیزی که اینجا درج کردی و چیزی که تو مخیله داری !!!
برای همین نمی تونم تائیدش کنم هر چند که کلماتو به زیبایی در کنار هم چیده باشی ....
نوع نوشتاریتو ، به عبارتی نوع چیدمان کلماتتو دوست دارم ولی محتوایش را نه ....
چون از نالیدن و نام غم بر روی هر چیزی نهادن بیزارم .
با مشکلاتت مواجه شو و در صدد رفعش بکوش ، امروز در خلال صحبت هایی که با هم داشتیم ، دریافتم که این کار را به خوبی انجام دادی ، در جایی که انقدر توانایی ، پس چرا می نالی ؟!!
مادرت را از قول من ببوس
و از قول خودت به دفعات ، بارها و بارها.....
و مرا همان طور که هستم دوست بدار
از این بهتر را که همه دوست دارند !
دلت گرم ، لبت خندون و روزگارت شیرین
نازنینم
مثل همیشه دارم سعی خودم رو می کنم، فقط تفاوتش با همیشه در اینه که اینبار بخاطر خودم نیست. ممنون. بابت همه چیز ممنون.
راستی یادم رفت بگم :
یا حق
نیازی هم نیست صدام کنی که فصیحه کجایی ؟
چون من تا همیشه هستم
بازم سر می زنم
به دفعات و بارها و بارها.....
این منو یاد چریکو می ندازه و دیدگاه طنزش از من. حتماً بهش سر زدی آره؟
سلام
.
از اظهار لطفتان ممنون و خوشحالم
.
بنده از مباحث جدی و نتیجه بخش استقبال می کنم و اعتقاد دارم بروز احساس و تعصب منطفی در کفتگوها مایه رشد اندیشه و تحریک شعور آدمها می شود.
البته اگر نتیچه حاصل نشود و منظور اصلی فدای حواشی گردد خستگی به جانها می ماند و جسارت تکرار را به نقصان می برد.
*
مولوی گفته :
هرکسی از ظن خود شد یار من
بله انسانها را خدا می شناسد و اوست که به نهانها آگاه است .
ما مدعی هستیم و آن هم به اندازه عقل و آگاهی محدود خودمان . لیکن چون همه از نوع انسانیم و نیازهایمان همسان است لذا بعضا ممکن است در پی تجربه و کسب تخصص پاره ای از مکنونات یکدیگر را نیز درک کنیم.
و مولایمان علی فرموده است :
؛آیا توگمان می کنی که جرمی کوجکی ؟ نه چنین نیست ! بلکه در تو دنیائی بزرگ نهفته است .
و ما که در شناخت و تدبیر امور خودعاجزیم طبعا در شناخت دنیای وجودی سایر انسانها نیز ناتوانتریم.
.
و من نیز حدسی زده بودم.
.
خدا یارتان
عاقبت روزی ز خود آرام پرسیدم
چیستم من؟ از کجا آغاز می یابم ؟
گر سرا پا نور گرم زندگی هستم
از کدامین آسمان راز می تابم؟
بله!
.
این وال همه موجودات غالم است .
(عاقبت روزی ز خود آرام پرسیدم
چیستم من؟ از کجا آغاز می یابم ؟
گر سرا پا نور گرم زندگی هستم
از کدامین آسمان راز می تابم؟)
.
و همو پاسخ سرگردانی ما را داده است که:
تو از من و مال من و در منی و تو را در صیرورت نوری به آزمایشم که ابتدا و انتهای این حلقه منم
.
.خدائی باشید.
با سلام خدمت شما
دیدم مباحث مطرح شده بین شما و حاجی داره خیلی فلسفی روحانی میشه بنابر این از گفتن هر گونه مطالب اردال پردالی و نظرات فرت فرتی پرهیز می کنم.بقیه دوستان بیان تو میدون آقا ما که کم آوردیم.
خوش باشید و خدا نگهدار
آقا جمال شما از هر چی دوست داشتی صحبت کن. بحث من و حاجی خیلی هم فلسفی روحانی نیست.
سید1
چطوری آفا
.
آقا شکسته نفسی فرموده ای !
.
فلسفه بلد نیستی، ماشاالله فلسفه بافی که بلدی!
عبا و عمامه نداری ، ببخشید ادا و اطفارش که میتونی داشته باشی
یه چیز قلنبه سلنبه بگو ، بعضیا فکر می کنن فیلسوفی .همی!
با اجازه ی آقا جمال.
با سلام خدمت شما
خدمت حاج آفا هم عرض ادب و احترام دارم
راشتش رو بخوای حاجی یه مطلب قلنبه سلنبه فلسفی روحانی آماده کرده بودم .دیشب رفته بودم در خونه استاد چریکو برای ویرایش مطلبم.آخه توی این مطالب خیلی استاده.در که زدم منتظر قد و قامت رعنای چریکو بودم که به ناگاه چند تا جن به مثابه غولک در رو باز کردن و دنبال من افتادند.اونا بدو ما بدو.حاجی به جون وحیدو به جون میشتی خشخشوک تا چه شیری یه نفس دویدم.
بعدش هم با خوم گفتم عامو ول مطالب فلسفی روحانی کن .همین مطالب کافیه
خوش باشید
جدی؟ یعنی منبع جن و غولک و اجنه و اینا همش چریکوهه؟ ای بابا!! چریکو میگه از اسمش رو دزدیدن و باهاش پز دادن که.
شاد باشی آقا جمال. انرژی مثبت هستید.
سلام شلوغ
ای حاجی شیطون
فک کنم همی اجنه که چرگو میگه خوتی
پس فلسه بافی اوپیچکی میکنی سی ما نه؟؟؟
به حاجی گفتی جن؟ حاجی وحید رو ببخش گاهی از این حرفا می زنه. شما بزرگی کن.
آرام عزیز
دلنوشته زیبایی بود
یکم بی خیالی طی کن
موفق باشی و به قول آقا چریکو:به بدیها بخند تا خوب بشن
متشکرم.
بله تمام سعی من همینه.
با اجازه آرام
.
سید جمال ۲۰
(شاد باشی آقا جمال. انرژی مثبت هستید. )
*
وحید ۵ /۱۱
(حاجی وحید رو ببخش گاهی از این حرفا می زنه.)
پس نمره ی من چی؟ معنی این تو پرانتزی ها که جوابای منه چی هستش؟ حاجی توجه کردم برا دیگران کامنتای آسون آسون می زارید اما برا من همش سخته و دو ساعت باید بشینم بخونم و تجزیه تحلیلش کنم. شاید هم ساعت 2 شبه نمی تونم درک کنم کامنتتون رو. والا خودم هم نمی دونم این ساعت اینجا چیکار می کنم.
راستی حاجی نمره ی وحید کمی پائینه از آقا جمال نیم نمره کم کن بده به آقا وحید درسش رو نیوفته. مطمئنم راضی هستش.
چشم... آرام
.
نه.. نمره سید را دست نمی زنم و لی به خاطر فرمایش شما یک نمره به وحید ارفاق می کنم ...وحید هم ۵/۱۲
.
و اما :
جون می دانم شما خوش فکری و در مسائل تامل می کنی برایت مطالب جدی می نویسم که این هم به نفع بنده است و هم وقت شما را ارزان صرف نمی کند.
.
ارادتمند حاجی
این نشان دهنده ی محبت زیاد شما به آقا جماله که نمرشون کم نشد خوش به حال ایشون و خوش به حال آقا وحید که در دلتون جای دارند و می تونند به راحتی یک نمره دریافت کنند.
و در مورد من:
سپاسگذارم. فقط دوست دارم با من نیز مثل دیگران راحت باشید.
سلام آرام مهربان!
همه ی مطلبتون یه جا پی نوشت هم یه جا!
خیلی خوب بیان کردی!
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی.