-
قانون تعادل
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1395 15:32
گاهی نمی دونی کی و کجا یکی سری احساسات در تو کمرنگ میشن. یه روز به خودت میای و میبینی بعضی آدمها رو می خای که از زندگیت بیرون کنی، نه به طور کامل چون اونهایی که با تو همراه بودن سالهای زیاد، بیرون کردنشون یک امر محاله. اما با دور شدن ازشون کم کم احساس خوبی که همیشه نسبت بهشون داشتی اینقدر کمرنگ میشه که هرگز دلتنگشون...
-
تنها چیزی که در دنیا می مونه
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1394 15:06
چیزهای خیلی زیادی توی دنیا وجود دارن. خونه ها، زمین ها، جواهرات، تمام اشیاء ، گلها، پرنده ها، حیون ها، عشق، محبت، دوستی، من، ما، شما و همه چیز. هرچیزی که لمس میشه، هرچیزی که دیده میشه، هرچیزی که شنیده میشه و هر چیزی که احساس میشه. امروز به این فکر کردم که همه اینها یک روز از بین میرن. همه اینها شاید در آخرین ثانیه محو...
-
هر لحظه سپاسگذار باشیم
دوشنبه 30 تیرماه سال 1393 15:23
چند وقته تو خیابون آرام می دیدمش هر روز یک گوشه از خیابون رو انتخاب میکرد و بیشتر مواقع روبروی مغازه می نشست که توجه من رو جلب میکرد، گاهی به خودم می اومدم که مدت زمان زیادیه دارم بهش نگاه می کنم، نگاهم هیچ دلیل خاصی نداشت، یا شایدم داشت و نمی خواستم بهش فکر کنم. یه کارتن پهن می کرد زیر پاش و تا یه ساعت خاصی که به...
-
روزهای تازه
سهشنبه 6 خردادماه سال 1393 04:33
اینجا هلیلست. ساعت 3:09 دقیقه بامداد . بعد از 4 ماه اومدم بنویسم. یعنی اصلن قصد نوشتن نداشتم، خب نه که نداشتم، فقط فکر نمی کردم امشب باشه . دو شب پیش پدر مرجان به آسمون پر کشید، نمی دونستم زمانی که من عقد میکردم با آقا حمید دوستم پدر مریضش رو توی بیمارستان رها کرده و اومده که من شاد باشم، نمی دونستم یک ماه کامل همه...
-
شادروان شهریار نخعی
پنجشنبه 19 دیماه سال 1392 23:28
بعضی ادما مثل فرشته هستن، گاهی فرشته های معصوم و آرومی هستن که کسی نمی شنوتشون، و گاهی فرشته هایی که کارشون محبته و صداشون بلنده. بی بهونه میام، بی بهونه هستن، بی بهونه لطف دارن، بی بهونه برات هر چیزی می زارن. نقش پررنگی دارن و زندگی آدم رو تکون می دن. اما انگار ما زمینی ها نمی تونیم خوب ببینیم، یا اگر می بینیم، می...
-
صدای درد
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 00:16
پشت در اتاق عمل نشست و بغضی که چند ساعت تو دلش نگه داشته بود رو شکست و زد زیر گریه. یه گریه از جنس درد. درد دل، درد قلب، درد سر، نه هیچ کدوم... خیلی بدتره، خیلی عمیقتره، عذاب میده، میکشه، له می کنه، خورد می کنه، شکنجه میده، نه تن رو، بلکه روح رو نابود می کنه. آره روح رو، روحی که میره و دیگه سالم و آروم به تن بر نمی...
-
ماه سخت سال 92
شنبه 12 مردادماه سال 1392 01:17
این روزا به قول و قرار کسی نمیشه اطمینان کرد، جالب اینکه اینقدر زندگیامون پیچیده شده که رو قول و قرار خودمون هم نمی تونیم حساب کنیم. اینقدر درگیریم که یادمون میره پیامی اومده و جواب باید داد، تماسی گرفته شده باید خبر گرفت، تا پامون نخورده به لیوان چایی و خونه داغون نشده یادمون نمیاد که قرار بوده چایی بخوریم، گوشیمونو...
-
احساسات پوشیده ی ما
شنبه 1 تیرماه سال 1392 00:15
بعضی آدما مثل تلنگر می مونن. یه تلنگرن به احساساتت. میان، می مونن، خونه می کنن، با خودشون می کشوننت. کشش دارن، جذبت می کنن. بعضی وقتا اینقدر درگیرشون میشی که می خوای فرار کنی. همه چیزو برات سخت میکنن. این آدما خیلی سختن. نمیشه حلشون کرد. نمیشه درگیرشون شد. ترس دارن. ترس. از یه تاکسی پیاده شد سر ایستگاه نشست کنار من....
-
بچه های قشنگ ما
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1392 23:49
بعد از ظهر وقتی از خواب بیدار شدم فقط یکی بود، رعنا. هر طور بود باهاش سر کردم. بشین، نکن، برو، بیا، نرو، نیا. ساعت 8 شدن 3 تا، کوروش و اشکان اضافه شدن. ساعت حدودن 9 شدن چهار تا، ریحانه هم اومد. وقتی ساعت 10 رضا و محدثه به جمعشون اضافه شدن دیگه خونه از کنترل خارج شد. پژوهشی که داشتم انجام میدادم به تمرکز نیاز داشت و...
-
کی واقعن رفیقه؟
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 12:45
پیامک یهویکی رفیق: (نه سلامی نه چیزی) به جون خوم اگه فردا سر زدوم دیدوم رنگ وبلاگت همی سوزه زشتونا کاری می کنوم نرسیت از صحنه محل حذف واوو. رفتم وبم رو نگاه کردم ای وای راست میگه بیچاره. چشو کور میکنه این تم جدید. حالا خوبه خیلی نیست که گذاشتمش. 6 دقیقه بعد پیامک رفیق: چه شد؟ هااااا! خوت اصلن سیلش کرده بیدی؟ چیشت در...
-
مستوره
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1392 23:46
میگفت: یه روز دیدم دوستم تو دبیرستان گوشه ای نشسته و گریه می کنه، دلم سوخت رفتم طرفش گفتم چی شده؟ گفت: مادرم مریضه و نیاز به پول داریم یه سکه بهار آزادی تو گردنم بود بدون اینکه حتی لحظه ای فکر کنم پلاکو توی دستم مشت کردم و کشیدمش طوری که حلقه های زنجیر از هم جدا شد پلاکو کشیدم بیرون و دادمش. 6 سال قبل وقتی به مادرم...
-
92
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 18:44
کمی قبل از تحویل سال: مرجان داشت با حسامی کوچولو سرو کله میزد و حالش شکر خدا خوب بود. طاهره حالش عالی بود حال و هوای خونشون پر از شادی بود چون دکترا گفتن نوشون مشکلی نداره. خدا رو شکر. مژده جواب تماسم رو نداد اما از پیام زیباش می دونم که خوبه. زهرا، عروس خانم. خوشبخت باشه. نادیا و بوا سپهر طبق معمول گله مند که چرا...
-
عشق و نفرت رفیقن
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 21:51
هیچوقت به عمق این فاجعه پی نبرده بودم. به اینکه یک ذهن درگیر چقدر می تونه بد و یا شاید وحشتناک عمل کنه. برای صحبت راجع به موضوعی وارد اتاق رئیس دانشگاه شدم وقتی گفتم سلام آقای .... ذهنم گفت: دینننگ. یه علامت خطر بود ولی اصلن متوجه نشدم. وقتی رئیس دانشگاه زل زد بهم و با یه لحن عجیبی که نمی تونم توصیفش کنم گفت: من کیم؟....
-
قدمی در حاشیه خبرهای بوشهر
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 23:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 1- از 23 بهمن سالاد فصل در کل غذافروشی ها و بیرون برهای بوشهر ممنون اعلام شد. اگر باشه هم باید از کارخانه های ساخت سالاد زیر نظر بهداشت تهیه شده باشه نه از خود غذافروشی. یعنی دیگه سالاد بی سالاد. خواهشن تو خونه هاتون سالادو حداقل خودتون آماده...
-
یک قدم
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 09:37
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 تقدیر و تشکر از آقای عباس انصاری ریاست محترم شورای محل و آقای داریوش انصاری به دلیل قدمی که برداشتند. چند هفته قبل وقتی کمی زودتر می اومدم خونه متاسفانه خوردم به اتوبوس محصلین، (البته شاید هم خوشبختانه) محصلین که چه عرض کنم باید محصلین میبود ولی...
-
به یاد او
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 13:26
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 از خواب که بیدار شدم بوی قورمه سبزی به مشامم خورد. حتی دوست نداشتم چشمامو باز کنم. فقط طبق یه عادت چندین ساله زمزمه کردم "اَه چه بوی بدی". - دختر باز رفتی رو سکنچه؟ نرو، میوفتیا. سه تا اتاق، یه مهتابی سیمانی، یه سکنچه ی باریک و یه پله که...
-
تلنگر اول
شنبه 2 دیماه سال 1391 13:26
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 میگم ؛ آسفالت جدید بندرگاه فرسوده شد اما پروژه ی آسفالت دو تا خیابون فسقلی هلیله هنوز اندر خم یک کوچست. میگم ؛ این مسئولین که میان سر کوچه میشینن واقعن خسته میشنا، فقط کسی نیست قدرشونو بدونه بخدا. ما که راضی...
-
آدمای منفور
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 10:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA یه وقتی یه نفر یه نفرو دوست نداره، زیاد بهش فکر نمی کنی. یه وقتی 3 نفر اون یه نفرو دوست ندارن، گاهی بهش فکر می کنی که چرا؟ یه وقتی میبینی ای وای 10 نفر اون یه نفرو دوست ندارن، از خودت میپرسی مشکل کجاست؟ کی مقصره؟ و ذهنتو مشغول می کنه و باز تردید داری که نظر بدی. اما یک روز...
-
کنجکاوی- تنوع
شنبه 7 مردادماه سال 1391 14:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA گاهی وقتا یه کارایی می کنی که علاقه داری، گاهی وقتا یه کارایی می کنی که مجبوری و گاهی وقتا یه کارایی می کنی که خیلی کنجکاوت کرده (از اون کارها که یه زمانی مطمئن بودی خیلی احمقانست و هرگز نمی خواستی انجامش بدی). یه خونه ساده، بعد از یک بار زنگ زدن خانمی از آیفون جواب داد و...
-
91
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 10:48
یک عمر دنبال همراهیم، دنبال کسی که با ما باشد، کسی که تنهایمان نگذارد، که بسازد، که نرود، که بماند، که بفهمد، که درک کند، که که که... بودیم بودند آمدند رفتند... آنکه که خواستیم نماند آنکه نخواستیم ماند و یکی نه ماند نه رفت، یکی خط سرخ به جا گذاشت یکی مشکی و یکی سبز و آن که نه ماند و نه رفت هیچ خطی نداشت. چقدر تلاش...
-
با سپندار مذگان شروع کنیم...
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 10:59
از امروز آغاز کنیم تا فرهنگ پر بار ایرانی را به جایگاه خود برسانیم.... تا 29 بهمن معادل 18 فوریه ... فرهنگمان را به رخ کوردلان بکشانیم... 29 بهمن ماه روز سپندارمذگان ایران باستان جشن زمین و گرامی داشت عشق است. در این روز زنان به شوهران خود محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه...
-
یه منه تو خالی!!
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 15:23
عشق عمومی اشک رازی ست لبخند رازی ست عشق رازی ست اشک آن شب لبخند عشقم بود قصه نیستم که بگوئی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی ... من درد مشترکم مرا فریاد کن . درخت با جنگل سخن می گوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن می گویم نامت را به من بگو دستت را به من...
-
سکوت را بنویسیم
شنبه 21 آبانماه سال 1390 22:55
می خوام بخوابم اما خوابم نمیبره. چیزای زیادی توی ذهنمه، اینقدر در هم و آشفته که بارها از این دنده به اون دنده شدم اینقدر غلت خوردم که صدای اعتراض تختم هم در اومد. کلافه بلند شدم و روی تخت نشستم. خونمون خاموشی زده شده بود و صدایی نمی اومد، سرک کشیدم چراغ پذیرایی خاموش بود یعنی اینکه بابا ماندنی هم خوابیده، رفتم توی...
-
داستانک های غم انگیر زندگی
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 23:19
Normal 0 false false false EN-US ZH-TW AR-SA وقتی سوار شدم دیدم اونم نشسته، تو عالم خودش بود و حتی یه نگاه هم بهم نکرد. هیچ کسی دیگه کنارش نبود به عمد خودمو بهش چسبوندم اول متوجه نشد، بعد ه چند لحظه انگار حس کرد یه چیزی غیرطبیعیه بهم نگاه کرد. - کی سوار شدی جونت در بیاد؟ (تکیه کلامش جونت در بیادهستش). بغلش کردم و...
-
کمی شناخت از خودمون
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 14:35
دوست داشتنی ترین آدم ها: Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک میدهد … .. چیزی شبیه یک بوسه . مثلا راننده تاکسیای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند میگوید: روز خوبی داشته باشی دخترم ....
-
کی بودیم؟ جی هستیم؟
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 23:04
Normal 0 false false false EN-US ZH-TW AR-SA برای اولین بار چشماتو باز می کنی یه پرستار که خیلی هم مهربون نیست میزنه پشتت و تو برای اولین بار جیغ می کشی و گریه می کنی، کم کم شیر می خوری، کم کم بچگی می کنی، کم کم پا میشی و راه میری و اولین زمین خوردن زندگیتو تجربه می کنی، کم کم حرف می زنی، یه روز یه لباس قشنگ تنت می...
-
شهامت
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 09:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA نمی دونم کی می اومد توی حیاط و خوشه های انگور که هنوز غوره بودند رو می کند چند تاشو می خورد و بقیش یا تو کوچه وقتی من می رفتم سر کار پیدا می شد یا زیر درخت انگور افتاده بود. شده بود یه علامت سئوال، اونی که غوره دوست داره خب چرا نصفه می خوره و بقیش رو پرت می کنه اینور و اونور؟...
-
بی نام!!
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 23:13
Normal 0 false false false EN-US ZH-TW AR-SA "تقدیم به دختر دریا دلی که به دست بی مهر پدر به خاک شد" می شکنی در خودت سکوت می کنی دلخوری!! می مانی آن زیر، آن زیر آن زیر که زیر پاست، حقوقت پایمال می شود به دست دگری!! آرام نمی شوی بغض می کنی هر دم درد داری اما باز می گذری!! نیستند در کنار تو ولی هر لحظه پشت سر...
-
قلب های ما
جمعه 24 تیرماه سال 1390 00:38
Normal 0 false false false EN-US ZH-TW AR-SA بعضی وقت ها سئوالاتی برامون پیش میاد که زیاد دوست نداریم اونا رو بپرسیم یا قبول داریم که خنده داره و یا مطمئنیم که جوابی برای این سئوال وجود نداره. این موضوعیه که من همیشه توش گیر می کنم مثل سئوالاتی که گاهی بچه ها ازمون می پرسن و ما بدون فکر یک جواب از سر باز کن بهشون می...
-
دنیای هزار رنگ !!
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 14:45
Normal 0 false false false EN-US ZH-TW AR-SA هزاران هزار رنگ رنگارنگ هزاران هزار چهره ی هزار رنگ هزار عشق، هزار حرف تکراری هزار گفته که می شود هر کجا یک رنگ هزار دست رو به سوی آزادی هزار پنجه که می کشد بر زمین چنگ هزار گلوله، هزار تفنگ هزاران هزار سال که می کند دنیا جنگ هزار مرد پریشانو، هزار مادر گریانو هزار بچه ی...